بنام بخشنده بزرگ داور بر حق بنام خداوند ایثار و انصاف
خوارم اگر از خاری خارم تو مپنداری دانم که مرا با گل یکجا تو نگهداری گل را تو به آن گویی کـَز عشق معطر شد آن گل که فقط گل بود در حادثه پَرپَر شد
سودای تو را دارم من از دل و از جانم گفتند که پیدا شو دیدند که پنهانم گفتند که پیدا کن خود را و تو را با هم گفتم که پیدا هست در هر نفس آدم
پیداست و من پنهان من در تن و او در جان یک آن نظری کردم در خود گذری کردم دیدم که نه در دوری نزدیکتر از نوری در راه عبور از تو من اینهمه دور از تو یک عمر نیندیشم هیهات تو در پیشم چشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست
یک عمر نیندیشم هیهات تو در پیشم چشم است که بینا نیست در عشق که اینها نیست
************************* ولی من هنوز هم اون زندگی رو ترجیح میدم و بهش ایمان دارم که خدای مهربانش امور زندگی بنده هاشو اداره میکنه...زندگی ادمها و آزادیشون محترمه...میشه به خدای مهربونش پناه برد از هر شری...و خدای مهربانش کنار هر کسی هست که صداش کنه دنیایی که توش جادو جنبلو کشک میدونن و آدمها فقط با تلاش و نیایش به خواسته هاشون میرسن... دنیایی که با کمک خدای مهربان هر کسی میتونه به زندگی دلخواهش برسه و نه فقط سلطه گرانی بی...